"قل هو الله احد ..."
به اشتباه دنیا آمدیم و یک دنیا هم اشتباه کردیم ... گله ای هم نیست،که زندگی قمار و روزگار ،تاس بی شش ...که این خانه از پایبست ویران ...که هیچ ...
"الله الصمد ..."
بهانه نمی گیرم ولی خودت را بگذار جای ما ... بیا دو سه روزی زندگی کن ...
بیا راه برو در این هوا ...
بیا جمعه غروب بگذران ...
بیا شانه نداشته باش ... بیا گریه کن ... بیا شب باش ...
بیا یلدا بکش ... بیا هق هق نکن ... بیا هیس ...
بیا خودت را بگذار جای ما ... بیا زندگی کن ...
"لم یلد و لم یولد ... "
گفتی اختیار ...
من نمی خواهم ...من اختیار نمی خواهم ،آخر اختیارت هم زورکی ست ؟اصلا من دلم می خواهد دلم چیزی نخواهد ...می خواهم نخواهم ... اختیار نده ،دل نده ،وقتی دل میدهی، خب دل که آجر نیست ،دل ،دل ست ...دل را می بندیم این ور آن ور ...شر میشود ،بعد هم بیا و جمعش کن ...مگر جمع میشود؟مگر این پریشان هزار سر جمع میشود؟مگر می شود؟
"و لم یکن له کفوا احد ..."
نه می رسیم،نه نمیرسیم ... که چیزی میان این دو ...
نه دنیا نه آخرت ... که برزخ ...
نه سفید ،نه سیاه ... که خاکستری ...
نه خوبیم و نه بد ... اشتباهیم ... لغزش پاییم ،فقط همین ...
نه زنده ی زنده ایم ... نه مرده ی مرده ...
زنده ی مرده یعنی ما ...
یعنی
بنشین
خودت
برای
خودت
"فاتحه"
بخوان
سجاد شهیدی
ali reza azar
بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
بگشای لب که قند فراوانم آرزوست
ای آفتاب حسن برون آ دمی ز ابر
کان چهره مشعشع تابانم آرزوست
بشنیدم از هوای تو آواز طبل باز
باز آمدم که ساعد سلطانم آرزوست
گفتی ز ناز بیش مرنجان مرا برو
آن گفتنت که بیش مرنجانم آرزوست
وان دفع گفتنت که برو شه به خانه نیست
وان ناز و باز و تندی دربانم آرزوست
در دست هر که هست ز خوبی قراضههاست
آن معدن ملاحت و آن کانم آرزوست
این نان و آب چرخ چو سیلست بیوفا
من ماهیم نهنگم عمانم آرزوست
یعقوب وار وااسفاها همیزنم
دیدار خوب یوسف کنعانم آرزوست
والله که شهر بیتو مرا حبس میشود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصر دلم گرفت
شیر خدا و رستم دستانم آرزوست
جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
آن نور روی موسی عمرانم آرزوست
زین خلق پرشکایت گریان شدم ملول
آنهای هوی و نعره مستانم آرزوست
گویاترم ز بلبل اما ز رشک عام
مهرست بر دهانم و افغانم آرزوست
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جستهایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
هر چند مفلسم نپذیرم عقیق خرد
کآن عقیق نادر ارزانم آرزوست
پنهان ز دیدهها و همه دیدهها از اوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
خود کار من گذشت ز هر آرزو و آز
از کان و از مکان پی ارکانم آرزوست
گوشم شنید قصه ایمان و مست شد
کو قسم چشم صورت ایمانم آرزوست
یک دست جام باده و یک دست جعد یار
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابیست
وان لطفهای زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زین سان همیشمار که زین سانم آرزوست
بنمای شمس مفخر تبریز رو ز شرق
من هدهدم حضور سلیمانم آرزوست
مولانا
پ.ن:کاش یکم آدم باشیم.همین....
به بهانه این شبها،شعراستاد روا رویه باردیگه میزارم خوندن مجددش خالی ازلطف نیست
التماس دعا
دلم برایت تنگ می شود در این هوای پاییزی
حتی، چای بهار نارنج هم عطر پاییز را نمی برد
به تو فکر می کنم و به لبخند هایی که نزده ای
به هوایی که می آید
به پاییز سختی که پیش روی من است
دلم برایت تنگ می شود
ساده، ساده، خیلی ساده، هر روز....!
سید علی ضیاء
دفترو میزو کلاس و بچه ها یـادش به خیر
خـرده های گچ لب تخته سیاه یادش به خیر
پــــس کجا رفـتندآن دوران بازیگــــــــــــوشیم
زیر میـز ها خنده های نا به جا یــــــــــادش به خیر
روی لـــب های همه هــــــــــــــر پنج شنبه خنده بود
شنـبه ها خمیـــــــــــــــاز ه های پر صدا یـــادش به خیر
آن تقــلب هــای پنهانــــــــی زمــــــــــــــان امتــــــــــحان
خط خطـی کردن به روی دست و پا یـــــــــــــــــادش به خـیر
توی دســـــتای معـــــلم خط کشـــی بــــالا بلند
بوسه زد بر نقشه ی جغرافیا یــــادش به خیر
زنگ تفریح آاخ می چســــبید زیــــر آفــــتاب
خوردن نوشابه ی کوکاکولا یـــادش به خیر
در محرم خواندن آن نوحه و قرآن وحمــد
گفتن ام الیجیب و یا خدا یادش به خیر
زنگ ورزش توپهای ساکت و بی چاره را
پرت میکردیم محکم در هوا یادش به خیر
توی عکس دسته جمعی در می اوردیم باز
بر سر هم شکلکای شاخ گاو یـــــادش به خیر
جشــــــــــن پیروزی بهمن ماه و تزیین کــــــلاس
ناظم امد گفت : به به مرحبا یــــــادش به خیر
زنگ دستورزبان فارســــــــی گشت و گزار
لای لغت نامه های دهخدا یادش به خیر
تا که مبصر گفت : معـلم غایب است
با خوشی می گفتیم هوراهورا یادش به خیر
روز اعلان نتایج نمره ی هندسه بیســـــــــــت
دو اما نمره ی قرآن ما یــــــــــادش به خیر
کــــــــــــاش برگردند یک بار دگر ان روزها
روزهای با خوشی ها آشنا یادش به خیر
*mehdi soheyli*
"ادامه مطلب" را در" ادامه مطلب "بخوانید..............................
برای دیوانگی فرصتی نمانده
به حول و قوه ی عشق هنوز دیوانه ات هستم
هنوز عاشقم
باران می بارد و من سر مست شعر هلی تو
تمام قول هوالله من
اشهدان به نام تو
لا اله لا تو
قنداق کوچک من را دور تو چر خانده اند تا شفا بگیر
دار شفا ی هستی تو
باران می بارد و من
ابلیس را تسبیح کرده ام و می چرخانم
دور زدن ابلیس و خنده های تو
حالا بگو از بین این همه مخلوق چرا من ؟
تا شرح دهم از این همه خلق چرا تو
علی ضیا